جدول جو
جدول جو

معنی باب دولت - جستجوی لغت در جدول جو

باب دولت(بِ دَ لَ)
یکی از نه دروازۀ شهر شیراز: ملک شرف الدین محمودشاه اینجو تجدید عمارت بارو (شیراز) کرد و بر بالای آن بروج جهت محافظان از آجر خانه ها ساخت. شهر شیراز هفده محله است و نه دروازه دارد...باب دولت... (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 114)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحب دولت
تصویر صاحب دولت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، صاحب اقبال، خجسته، فرّخ فال، خوش طالع، بختیار، بلندبخت، خجسته فال، جوان بخت، فرخنده بخت، خجسته طالع، نیک اختر، مستسعد، مقبل، فرخنده طالع، سعید، سفیدبخت، اقبالمند، بلنداقبال، شادبخت، ایمن، نیکوبخت، طالع مند، نکوبخت برای مثال که از بی دولتان بگریز چون تیر / بنه در کوی صاحب دولتان گیر (نظامی۲ - ۲۴۲)، توانگر، برای مثال طریق و رسم صاحب دولتان است / که بنوازند مردان نکو را (سعدی۲ - ۶۸۳)، در تصوف عارف، عارف واصل
فرهنگ فارسی عمید
بابادوست بخش، یکی از هجده تن، امرای محمد همایون پادشاه هند، (تاریخ شاهی ص 130 و 171 و 302)
لغت نامه دهخدا
(دُو لَ)
قریه ای است واقع در 27 هزارگزی جنوب غربی قلعۀ پنجه، نزدیک راه مربوط به علاقه داری درجه 2 زیباک حکومت درجه 3 اشکاشم که در حوزۀ حکومت اعلی بدخشان و در خط 72 درجه و 20 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 56 دقیقه و 47 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حِ دَ / دُو لَ)
مقبل. خوش بخت. بختیار:
که از بی دولتان بگریز چون تیر
سرا در کوی صاحب دولتان گیر.
نظامی.
دست زن در ذیل صاحب دولتی
تا ز افضالش بیابی رفعتی.
مولوی.
پدر گفت: تو را ای پسر در این نوبت فلک یاری کرد... که صاحب دولتی در تورسید. (گلستان).
طریق و رسم صاحب دولتان است
که بنوازند مردان نکو را.
سعدی.
، عارف واصل: چون مرغ روحانیت طالب از بیضۀ بشریت بواسطۀ تربیت صاحب دولتی بیرون آید بعد از آن پروازگاه آن مرغ را جز حضرت ال̍ه کسی دیگر نمیداند. (انیس الطالبین ص 121) ، پادشاه: پس بگوی که خان داند که امروز مردم دو اقلیم بزرگ که زیر فرمان ما دو صاحب دولت اند، و بیگانگان دور و نزدیک از اطراف چشم نهاده تامیان ما حاصل دوستی بر چه جمله قرار گیرد. (تاریخ بیهقی ص 210).
آفرین گویان عالم آفرین گویان شده
پیش تخت چون توصاحب دولت از برنا و پیر.
سوزنی.
، مالدار (در تداول عامّه)
لغت نامه دهخدا
(بِ وَ)
ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 38هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 12هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 7 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
محله ای به اصفهان و آنرا دیردشت نیز گویند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بُ لُ)
قریه ایست در جزیره بین حران و رقه. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد صولت
تصویر باد صولت
سبکبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب دولت
تصویر صاحب دولت
مقبل، خوشبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دولت
تصویر بی دولت
بد بخت کور ستاره کم زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب دولت
تصویر صاحب دولت
((~. دَ یا دُ لَ))
نیکبخت، توانگر
فرهنگ فارسی معین
ادبار، بداقبال، بی اقبال، بی طالع، شوربخت، کم بخت
متضاد: دولتمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد